صدای ترانه علیدوستی تو اون قسمت شهرزاد پخش می‌شه تو سرم که نشسته بود روبروی فرهاد تو کافه نادری بعد این که جدا شده بود و سیاه‌پوش بودن هر دو.

یاد بچگی‌هاشون افتاد و بعد این که شعر بارون میاد جر جر رو خوند، گفت:

«کاش می‌شد به اون روزا برگشت، اما نمی‌شه.»

...

اما نمی‌شه.

دلم می‌خواد شب‌های این رمضان، بیدار بمونم، سر حوصله سحری بپزم، شبی یکی دو صفحه قرآن بخونم، کتاب بخونم، به کارهای عقب‌افتاده‌م برسم، بنویسم، برای هزارمین بار «صاحبدلان» رو که قطعا از یکی از شبکه‌های تلویزیون پخش می‌شه ببینم، تنها باشم، سکوت شب رو لمس کنم، دست بکشم روی ثانیه‌هایی که به نظرم به واقع با بقیه ایام سال متفاوت‌اند و بذارم روی چشم‌هام، آلبوم مناجات محمد معتمدی رو گوش کنم، دعای سحر فرهمند رو گوش کنم، یا اونی که وقتی بچه بودیم توی تلویزیون و رادیو پخش می‌شد، چشم‌هام رو ببندم، به تابستان‌های اواخر دهه هشتاد و اوایل دهه نود فکر کنم، به شب‌های خنک بهارخواب خانه پدری در ماه مبارک، به افطاری‌های همزمان با ماه‌عسل شبکه سه، به آهنگ‌های «سازش» و «بغض تو» و «نگو نگفتی» و «هرجای دنیایی دلم اونجاست» و گریه کنم، گریه کنم، گریه کنم...

اما نمی‌شه.

دلم خوش بود که دوستی ساخته‌ام. قاب‌ عکس‌ها اما یک‌نفر یک‌نفر خالی می‌شوند. بعد صدای‌شان از ینگه‌دنیا توی ویس‌های واتساپ می‌آید و اشک‌هایشان پشت تماس‌های تصویری سرازیر می‌شود. اشک‌های من هم. علی‌الخصوص وقتی با بهی صحبت می‌کنم. در مورد هر کدام از آن‌ها که دارند می‌روند یک‌جور موضع گرفته‌ام. در مورد فرزانه یک‌جور، در مورد نجمه سادات یک‌جور. در مورد علیرضا، امین، مریم و نگین یک‌جور. بعضی را باور نکرده‌ام و انکار می‌کنم هنوز، خودخواهانه بعضی را منتظرم زودتر بروند، بعضی را سعی می‌کنم کنار بیایم. حالا فقط دلم به جمله نگین و مریم خوش است که وقتی بعد از دو سال دیدمشان گفتند. «فاصله را باورمان نمی‌شود. انگار نه انگار دو سال گذشته. تو همان‌قدر گرم و صمیمی‌ای!» حالا دلم فقط خوش است به پیام‌های اخیر سارا که یکهو می‌نویسد: «خوبی مهربونم؟ تو فکرت بودم.» یا: «می‌خواستم بگم به یادتم و دوستت دارم!» یا به بهی دلم خوش است، که پیام‌ها را صدهزار سال یک‌بار جواب نمی‌دهد، اما یک شب زنگ می‌زند سفره دلش را باز می‌کند و من دو ساعت می‌نشینم پای حرف‌هاش. دلم به همین‌ها خوش است. به یاد گرفتن دوست داشتن، در فاصله‌های بعید زمانی و مکانی...